❤بانـوی ایـ☫ـــرانیᴥعصمت فاطمی❤

خوش بحالت که میراث دار حجب و حیای فاطمه(س) هستی ! سفیر عفت فاطمه(س) ! زین پس چادرت را با نیت سر کن ...

❤بانـوی ایـ☫ـــرانیᴥعصمت فاطمی❤

خوش بحالت که میراث دار حجب و حیای فاطمه(س) هستی ! سفیر عفت فاطمه(س) ! زین پس چادرت را با نیت سر کن ...

...

میخندم...
ساده میگیرم...
ساده میگذرم...
بلند میخندم و با هر سازی میرقصم...
نه اینکه دلخوشم!
نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد!
مدتی طولانی شکستم، زمین خوردم، سختی دیدم، گریه کردم و حالا...
برای 'زنده ماندن' خودم را به کوچه 'علی چپ' زده ام...
روحم بزرگ نیست...دردم عمیق است...
میخندم که جای زخمها را نبینید

من نه عاشق هستم و
نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من،
من خودم هستم و تنهائی و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزد...!
.....................................

تسلیت مهربانا


معلم عزیزم...مهربانا.... میدونم از دست دادن عزیز خیییییلی سخته

میفهمم که تو میونه سفر،همسفرازدست دادن چقد سخته

میدونم جای خالی یه کسایی دیگ هیچ وقت پرنمیشه

میدونم فروخوردن بغض چقدر سخته..بغضایی که آدمو خفه میکنه

نمیخام بگم حالتونو  خوب میفهمم...ن...

همه مون دیر یا زود رفتنی هستیم

کاش میتونستم یه کاری بکنم

اما فقط میتونم براتون دعا کنم

اما من هر روز وهرساعت براتون دعا می کنم

برای قلب مهربونتون دعا می کنم

که آروم بشه...که صبر داشته باشه...

برای چشمای آسمونیتون دعا می کنم که هیچ وقت بارونی نشه

هیچ وقت...

دوستون دارم...عاشقونه....دخترشما:راحله



شهیدم کن خدا

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

 شهادت، یک لباس تک‌سایز است ...
صادق به آقا مرتضی گفت: باب شهادت هم دیگر بسته شد ...

 

جنگ تمام شده بود


آقای آوینی ولی جواب داد: این‌طور نیست، شهادت یک لباس تک‌سایز است.

 هر وقت و هر زمان اندازه‌ات را به لباس شهادت رساندی،

 هر جا که باشی با شهادت از دنیا می‌روی

صادق گنجی را چندماه بعد وهابیون توی لاهور ترور کردند.

رایزن فرهنگی ایران بود

یک‌سال بعد هم آقا مرتضی رفت

 

√   خودشان را اندازه لباس شهادت کرده بودند Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

 

دل نوشت :

 

دیده ایم که تک سایزها را به حراج میگذارند،.. به خاطر مشتری کم شان،..  

ولی تک سایز شهادت را مزایده ای میفروشند،

هر کسی بابت اش بهای بیشتری بدهد، میدهند اش به او،

بیشترین بها، که عبارت خوبی نیست، به جایش مینویسم

تمام دار و ندارش...

 


عشق شهادت

بابای مَن!

سُرفـه نمی کند،

فقط پَرپَر می زند،برای شهادتـــــ

عشق...

گاز شیمیایـی و عشــق هردو می سوزانند!

 

 یکی پـوست را ، و چشم را ، و جسم را  و دیگری دل را و جان را

 

 هردو سوختن ناله ها دارد و نشانها !

 

 خوب که نه ،

    بد هم نگاه کنی نشـانِ هردو سوختن را در او می بینی...

ولی این سوختن کجا وآن سوختن کجا