ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
داشتم سجــاده آماده می کــردم برای نمـاز، همیـن که چـادر مشـکی ام را از سر برداشتـم تا چـادر نمــاز بر سر کنـم گفـت :این همه خودت را بقچـه پیــچ می کنی کـه چی؟بر گشتـم به سمـت صدا ، خانم جوانی را دیـدم که در گــوشه ی نـمازخــانه نشسـته بود.پرسیدم : با منی؟گفت : بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو که گیر کرده اید تـوی افــکار عهـد عتیق! …اذیـت نمی شوی با این پــارچه ی دراز دور و بـرت؟خسته نمی شوی از رنگ همیـشه سیــاهش؟تا آمدم حرف بزنم گفــت : نگاه کن ببیــن چـقدر زشت می شـوی ، چرا مثــل عــزادارها سیـاه می پوشی؟و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.خندیدم و گفتم : چقدر دلــت ﭘُر بود! هنوز اگــر حرف دیگری مانده بگو.خنده ام را که دید گفت : نه! حرف زدن با شمــاها فایده ندارد.گفتم : شایـد حق با تو باشد پرسیــدم ازدواج کردی؟ گفت:بله گفتم ؛ چادر سر می کنم، به هزار و یک دلیل.یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست!!با تعجب به چهره ام نگاه کرد.پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟گفت : فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.گفتم خوب ؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مرد ها می گوید؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید.تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر
داشتم سجــاده آماده می کــردم برای نمـاز، همیـن که چـادر مشـکی ام را از سر برداشتـم تا چـادر نمــاز بر سر کنـم گفـت :این همه خودت را بقچـه پیــچ می کنی کـه چی؟بر گشتـم به سمـت صدا ، خانم جوانی را دیـدم که در گــوشه ی نـمازخــانه نشسـته بود.پرسیدم : با منی؟گفت : بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو که گیر کرده اید تـوی افــکار عهـد عتیق! …اذیـت نمی شوی با این پــارچه ی دراز دور و بـرت؟خسته نمی شوی از رنگ همیـشه سیــاهش؟تا آمدم حرف بزنم گفــت : نگاه کن ببیــن چـقدر زشت می شـوی ، چرا مثــل عــزادارها سیـاه می پوشی؟و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.خندیدم و گفتم : چقدر دلــت ﭘُر بود! هنوز اگــر حرف دیگری مانده بگو.خنده ام را که دید گفت : نه! حرف زدن با شمــاها فایده ندارد.گفتم : شایـد حق با تو باشد پرسیــدم ازدواج کردی؟ گفت:بله گفتم ؛ چادر سر می کنم، به هزار و یک دلیل.یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست!!با تعجب به چهره ام نگاه کرد.پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟گفت : فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.گفتم خوب ؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مرد ها می گوید؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید.تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر
این
تکالیف مکمل هم اند، یعنی اگر مردی به نگاهش کنترل نداشت و زل زد به من، پوشش من
باید مانع و حافظ فکروذهن ودل اوباشد، و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم،
کنترل نگاه مرد باید مانع و حافظ من باشد.همسر تو، تو را “ دیـــد ” ، کشش
ایجاد شد، و انتخابت کرد.کجا نوشته شده است که همسرت نمی تواند از تماشای
زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه بوده است وبایک نگاه توراانتخاب کرده؟!گفت:
خوب… ما به هم تعهد دادیم.گفتم : غریزه،
منطق نمی شناسند، تعهد نمی شناسد.چه زندگی ها که به چشم خودم دیدم چطور با
یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.من چادر سر می کنم، تا اگر روزی همسر تو به
تکلیفش عمل نکرد، و نگاهش را کنترل نکرد، زندگی تو، به هم نریزد.همسرت نسبت
به تو دلســرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم
نشود.دائم پیش توودرخیال دیگری نباشد!من
به خودم سخت می گیــرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره
است از گرما هلاک می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن
و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.من
هم مثل
تو زن هستــم.زیبایی های فراوان دارم .اززشت شدن بیزارم وبدم نمی آید مثل
امثال توآرایش کنم موپریشان کنم وتیپ هایی بزنم که تمام زیبایی هایم به چشم
بیاید وبه جامعه بیام؛چون زیبابودن رادوست
دارم تمایل
به تحسـین زیبایی هایم دارم زیبایی های فراوانی دارم موهایی زیبااندام
زیباچهره ای زیباکه زیبایی اش باموهایم چندین برابرمی شودواینکه نبایدکسی
آن
راببیندوبرخی ازآن زیرچادرازبین میرودبرایم دردآورست!چون من هم مثل همه
خانم هابطورطبیعی وغریزی میل به
خودنمایی وتحسین زیبایی هایم دارم من هم دوسـت دارم تابستــان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم.من روی تمام ِ این علاقه ها خــط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تووبقیه -ی خانــــواده ها باشم.من معتقدم حیای من باعث نجابت دیگریست.
سکوت کرده بود.گفتم؛راستی… هر کسی در کـنار تکالیفش، حــقوقی هم دارد.من تکالیفم راانجام میدهم ولی حق
من ویاتواین نیست که زنان جامعه مآن با موهای رنگ کرده ی پریشان و صد جورآرایش و
روشهای زیبایی ولباس های بازیاتنگ زننده وساپورت و....، چشم هاواذهان همسر وفرزندانمان مخصوصاپسرانمان و آرامش خودمارا به دنبال
خودشان بکشانندوباعث افزایش میل تنوع طلــبی وگـــنآه بشوندحالا بیا مـنـصف باشیم.
من بایداز شکل پوشش وآرایش تووامثال تو شاکی باشم یاشما ازامثال من؟
بعد از یک ســــکوت طولانی گفت:راســـت می گـــویی!!!!!
نآخن بلندکردن ولـاک خوشگل چندرنگ زدن وبرق ناخن باانواع مانیکورو..دست رازیباوظریف میسازد.موپریشان کردن وبیرون ریختن درحالیکه هزارنوع روش های زیبایی روی موهاپیــاده شده صورت همه ی دخترهاجذاب ترمی شود((چون زیبایی اصلی اکثردخترها باموهایشان است به همین دلیل خداگفته بایدآنهاراازنامحرم پوشاند))!!!آرایش خفن کردن زشت ترین هم ازاین روبه آن رومیگردد!!!استفاده ازانواع واشکال گوناگون ســآپورت وجوراب شلواری نازک وضخیم هم اندام همه ی دخترهارانمایان میسازدواندام برخی هارازیباترازخودواقعیتش نشان میدهد!!!انواع واقسام ریمل وخط چشم وفرمژه وسایه و...چشمان راتبدیل به چشمان[[لیلی قصه ی لیلی ومجنون]] میکند!!باانواع پدوسولاریوم ورژگونه و...صورت هرکسی برنزه یاسرخ وسفیدمیشودوقانون خاصی نیست که این پدروی صورت فلان شخص اثــرنداردوزیبایش نمیکندوروی صورت آن شخص زیبــآمی شود!!!رژلب وخط لب و...هم همیشه کـــارخودشآن را به درستی روی صورت هردختری انجـــآم میدهندوزیباییش رامیخرند!!!بااستفاده ازانواع مانتویابلوزهای تنگ،گشادجلوباز،زننده ورنگارنگ وترکیب آن باشلوارتنگ وسآپورت وچکمه یابوت هردختری می تواندتمام وجودش وزیبایی هایش رانمــآیآن ســازدحتی بیش ترازحدواقعیش!!!
عِشوه وطنـــازی رآهردختری بلد اَست.تیپ خوشگل وباحال وبامدزدن راهم.
هیچ دخترویاخانومی اززیبــابودن ودرچشـــم بودن بدش نمی آیدهیچ دختری!!!
همـه ی دخـترهاباهرچهره ای اززیباتاغیرزیبا می توانندباروش های گوناگون خودرازیــباوجــذاب کنند...
همــه ی دختراازهیکل زیباتاغیرزیبامیتواندخودراباانواع لباس هاوترکیب آنهاباهم خودراخوش
هیکلتروقدکشیده ترنمایان سازند!!
اینهـــــآهنـــرنیست!!!چون ازدســت هردختـــری برمی آیدواکثردختروخانم ها زیبابودن ونمایان ساختن زیبایی هایی که خدابه آنهاعطافرموده وتحسین شدن رادوست دارند!!!
اَما هُنرواقعی یک دخترنجیـب امـــروزی،زمانی اسـت که آن هارا برآی مردم خیابآن ونامحرمهآخَرج نَکند..
پهلوانی که فقط به کباده کشیدن و شنا رفتن نیست؛ پهلوانی که به میل زدن و چرخ گرفتن نیست. پهلوانی به رخصت گرفتن از مرشد است و منش پهلوانی داشتن.
تو هم چیزی از پهلوان های زورخانه ی شهر کم نداری.
او زورِ بازو دارد ولی منش پهلوانیش اجازه نمی دهد که از آن سوء استفاده کند؛ نمی گذارد که زورِ بازویش کسی را آزار دهد.
و تو مثل تمام دختران ایران زمین، زیباییِ زلیخایی داری ولی منش مریم گونه ات اجازه نمی دهد که از آن سوء استفاده کنی؛ نمی گذارد که زیبائیت را دستمایه آزار دیگران کنی.
کاش کمی از منش پهلوانی تو را پسرانی داشتند که یادشان رفته باید وارث یوسف و پاسدار خون شهیدان باشند.
محشر بوود